۱۴۰۳ آذر ۲۱, چهارشنبه

19 They have been in classroom of psycholohy and hipnotism and poisons آنها دوره سمشناسی و روانشناسی دیده و من را هیپنوتیزم کرده اند.‎

در مهر ۱۳۷۶ چند روز از آغاز ترم یک نگذشته بود یک روز حوالی ساعت ۱۳ یا ۱۴ دانشجویان از کلاسی ویژه که من نرفته بودم بر می گشتند و باهم درباره مطالب کلاس آن روزشان بحث و گفتگو می کردند. درباره هیپنوتیزم . قتل با دارو و درباره استرکنین و ...
من با تعجب گفتم دانشجوی هنر هستید یا امنیتی؟
بلافاصله فرهاد فیروزی به شوخی گفت بیا هیپنوتیزت کنم من گفتم تازه کاری نمی توانی به انگشتش نگاه کردم ولی به حرفهایش گوش نمی دادم و پلک هم میزدم  یک دفعه فرهاد فیروری ضربه ای آرام به پشت سرم زد و من بلافاصله به خواب رفتم و وقتی چشم باز کردم همه جا تاریک شده بود.
این یعنی احتمالا این ها من را هیپنوتیزم و تلقیناتی در مغزم ریخته بودند.

این موضوع دایم یادم رفت بطوریکه در دانشگاه و خارج دانشگاه جز چند دفعه یادم نیامد

بعدها بارها و بارها آن بچه های هنر این ماجرا را انکار کردند هم کلاس سمشناسی کاربردی را انکار کردند و هم هیپنوتیزم کردن من را.
20241206
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر